نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار دانشکده سینما و تئاتر، دانشگاه هنر، تهران، ایران
چکیده
آثار هنری به طور کلی، و آثار تئاتری به طور خاص، به عنوان عرصۀ تجلیِ حیات انسان و دانشهای مرتبط با آن، ماده مناسبی برای انجام مطالعات بینارشتهای است. از این نظر، بررسیِ ارتباطِ بین این دانشها و هنر، همچنین، نحوۀ تجلی آنها در هنر به مطالعات میان رشتهای نیاز دارد. ردیابی مسیر تاریخ در آثار هنری یکی از این قبیل مطالعات، و آثار نمایشی بهرام بیضایی مادۀ مناسبی در این زمینه است. این مقاله میکوشد با گونهبندی آثار بیضایی از نظر پرداختن به تاریخ دیدگاه او را نسبت به این موضوع مشخص سازد و مهمتر از آن، به این پرسش پاسخ دهد که این نگاه خاص چگونه در شکل دادن به آثار نمایشی بیضایی مشارکت میکند؟
در این راه، از طریق یک مطالعه کتابخانهای و به شیوه تحلیلی- توصیفی آثار بیضایی از نظر پرداختن به تاریخ در سه گونه دستهبندی و ویژگیهای هر یک تشریح میشود؛ سپس دو دسته تاریخ فرمایشی و جعلی از یکسو و اصیل و حقیقی از سوی دیگر در این آثار بازشناسی میگردد و نشان میدهیم که از نظر بیضایی دسته اول ابزاری ایدئولوژیک در دست زورمندان برای به انقیاد درآوردن زیردستان است.
یافتههای پژوهش نشان میدهد که پرسوناژهای بیضایی در شکی نقادانه نسبت به اصالت و صحت منابع تاریخی اشتراک دارند و از این رهگذر، رویکردِ این هنرمند نسبت به تاریخ به رویکردِ نوتاریخنگاران نزدیک است. درنتیجه، میتوان بهرام بیضایی را از این حیث نمایشنامهنویسی کاملاً پستمدرن دانست.
همچنین، در پاسخ به سؤال دوم، ملاحظه میکنیم که اگرچه نوع خاصی از فلسفه تاریخ در آثار بهرام بیضایی قابلِ ردیابی است، بیضایی در آثارش از سطح تحلیل فلسفی فراتر میرود و در کار وی بهعنوان یک هنرمند و درامنویس، این نگاه خاص نسبت به تاریخ در خدمت خلق درام قرار میگیرد. درواقع، جوهر خلق درام را در آثار بیضایی نوعی شک نسبت به گفتمان تاریخی و کشمکش جهت تشخیص حقیقت تاریخی از دروغ تشکیل میدهد. درنتیجه، در کل، آثار بیضایی را میتوان کشمکش قهرمان برای کشف حقیقت دانست، و با ارجاع به یافتههای سؤال اول، و این باور پستمدرن که حقیقت نهایی (یا یک کلان روایتِ واحد) وجود ندارد، یا دستکم دستیافتنی نیست، به وجه تراژیک این کشمکش در آثار بیضایی رهنمون میشویم.